فرهنگی

در عصر تولید خودکار محتوا، نقش معلم چیست؟ / در دوران هوش مصنوعی، تدریس باقی است اما تکالیف منسوخ شده است / وقتی ChatGPT تکالیف را انجام می‌دهد، دانش‌آموز چه چیزی یاد می‌گیرد؟ / یادگیری واقعی، آن چیزی است که بعد از پاسخ دادن اتفاق می‌ افتد

در عصر AI، آموزش باید از ارزیابی «پاسخ درست» به سمت مشاهده و تقویت «رفتار درست» حرکت کند. تمرکز باید روی یادگیری باشد، نه فقط انجام تکلیف.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی اندیشه معاصر،جوادآل حبیب-  در عصر هوش مصنوعی، به‌ویژه با ظهور ابزارهایی مانند ChatGPT، نقش آموزش و طراحی تکالیف دچار چالش شده است. این مقاله با تکیه بر رویکرد رفتارگرایی استدلال می‌کند که یادگیری تنها در تولید پاسخ درست خلاصه نمی‌شود، بلکه باید در تغییر رفتار قابل مشاهده دانش‌آموز جست‌وجو شود.

نویسنده با اشاره به این نکته که هوش مصنوعی می‌تواند بسیاری از خروجی‌های آموزشی را تولید کند، تأکید دارد که وظیفه‌ی معلم تنها دادن تکلیف نیست، بلکه طراحی محیطی است که رشد، تفکر و مهارت‌آموزی را تقویت کند. اگر تکالیف طوری طراحی شوند که تنها انجام آن‌ها پاداش بگیرد، دانش‌آموزان یاد می‌گیرند که تکمیل وظیفه مهم‌تر از یادگیری واقعی است.

رفتارگرایی می‌پرسد: «چه چیزی را تقویت کردیم؟» و اگر دانش‌آموز فقط پاسخ تولید شده توسط AI را ارائه دهد، باید به طراحی تکلیف شک کرد، نه به دانش‌آموز.

در پایان، مقاله می‌گوید که هوش مصنوعی دشمن آموزش نیست، بلکه ابزاری است که اگر درست استفاده شود، می‌تواند رفتارهای یادگیرنده را شکل دهد. آنچه اهمیت دارد، مشاهده عملکرد واقعی دانش‌آموز و فراهم کردن بازخورد و شرایط مناسب برای رشد اوست — نه صرفاً تولید محتوا.

در عصر AI، آموزش باید از ارزیابی «پاسخ درست» به سمت مشاهده و تقویت «رفتار درست» حرکت کند. تمرکز باید روی یادگیری باشد، نه فقط انجام تکلیف.

تدریس منسوخ نشده، اما شاید تکالیف ما شده باشند

در دنیایی پر از محتوای تولیدشده با هوش مصنوعی، یادگیری یعنی کاری که دانش‌آموز بعدش انجام می‌دهد. رفتارگرایی به ما کمک می‌کند تا آموزش را برای یادگیری طراحی کنیم، نه صرفاً برای انجام وظیفه. تدریس اهمیت دارد، چون یادگیری فقط تولید پاسخ‌های درست نیست. اگر ابزاری خروجی را تولید می‌کند، باید بپرسیم: ما واقعاً چه رفتاری را تقویت کرده‌ایم؟

هوش مصنوعی بخشی از محیط است؛ رفتارگرایی به ما کمک می‌کند رشد دانش‌آموز را در همین محیط بسنجیم.

اخیراً ایمیلی از استادی در یکی از کالج‌های کالیفرنیا دریافت کردم. او شنیده بود که من از رفتارگرایی به‌عنوان پایه‌ای برای آموزش و یادگیری دفاع می‌کنم. سوالش ساده و دقیق بود:

«اگر یادگیری را به‌عنوان یک رفتار تعریف کنیم، فایده‌اش چیست؟ وقتی رفتار مورد انتظار را شناسایی کردید، ChatGPT می‌تواند آن را تکرار کند. پس استاد چه کاری می‌تواند انجام دهد که ChatGPT نتواند؟»

این سوال چالشی منصفانه است و دقیقاً به قلب موضوع می‌زند که چرا رفتارگرایی این‌روزها بیشتر از همیشه اهمیت دارد.

رفتارگرایی فقط درباره خروجی نیست، بلکه درباره شرایط هم هست

بیایید واقع‌بین باشیم: ChatGPT می‌تواند خروجی تولید کند — مقاله بنویسد، مکالمه شبیه‌سازی کند، مقاله‌ها را خلاصه کند. همه این‌ها نمونه‌هایی از «رفتارهای قابل مشاهده» هستند. آن‌طور که بی.اف. اسکینر، بنیان‌گذار رفتارگرایی رادیکال، تأکید داشت، تمرکز یادگیری باید بر رفتارها و شرایط محیطی‌ای باشد که آن‌ها را شکل می‌دهند.

از این دیدگاه، مسئله این نیست که خروجی چگونه یا با چه ابزاری تولید شده، بلکه این است: چه کسی دارد رفتار را انجام می‌دهد؟ تحت چه شرایطی؟ و این رفتار در طول زمان چطور تغییر می‌کند؟

ماشین‌ها می‌توانند رفتار را شبیه‌سازی کنند و حتی براساس بازخورد تغییر کنند، اما آن‌ها کاربران فناوری نیستند — انسان‌ها هستند.

در آموزش، مسئله این نیست که آیا سیستم‌های هوش مصنوعی پیشرفت می‌کنند، بلکه این است که آیا دانش‌آموزان یاد می‌گیرند یا نه.

دانش‌آموزان با ابزارهایی مثل ChatGPT طوری تعامل می‌کنند که نشان‌دهنده رشد، بازتاب‌گری، و عملکرد متناسب با موقعیت است. آن‌ها هستند که در فرآیند یادگیری شامل بازخورد، سازگاری و توسعه مهارت شرکت دارند.

این همان چیزی است که یادگیری را قابل مشاهده و معنادار می‌کند، و اینجاست که طراحی آموزشی معنا پیدا می‌کند.

در عصر تولید خودکار محتوا، نقش معلم چیست؟ / در دوران هوش مصنوعی، تدریس باقی است اما تکالیف منسوخ شده است / وقتی ChatGPT تکالیف را انجام می‌دهد، دانش‌آموز چه چیزی یاد می‌گیرد؟ / یادگیری واقعی، آن چیزی است که بعد از پاسخ دادن اتفاق می‌ افتد

در عصر تولید خودکار محتوا، نقش معلم چیست؟ / در دوران هوش مصنوعی، تدریس باقی است اما تکالیف منسوخ شده است / وقتی ChatGPT تکالیف را انجام می‌دهد، دانش‌آموز چه چیزی یاد می‌گیرد؟ / یادگیری واقعی، آن چیزی است که بعد از پاسخ دادن اتفاق می‌ افتد

خروجی مهم است، اما باید نشان‌دهنده یادگیری باشد

رفتارگرایی ارزش خروجی‌هایی که از دانش‌آموز انتظار داریم را کم نمی‌کند، بلکه از ما می‌خواهد مطمئن شویم آن خروجی‌ها نشانه‌ی یادگیری هستند.

سؤال اصلی این است: آیا رفتار خود دانش‌آموز تغییر کرده؟

آیا او ماهرتر عمل کرده، تصمیمات بهتری گرفته، یا پاسخ‌های مؤثرتری ارائه داده نسبت به قبل؟

فرقی ندارد دانش‌آموز از خودکار استفاده کند، کیبورد، یا چت‌بات — مهم این است که آیا خودش دارد مهارت را اجرا می‌کند؟ و آیا محیط ما دارد آن رفتار را تقویت می‌کند یا نه؟

و اینجاست که رفتارگرایی، به‌ویژه در آموزش آنلاین، قدرت خودش را نشان می‌دهد.

استادها همیشه نمی‌توانند مشاهده کنند دانش‌آموزان چه می‌کنند — به‌ویژه در کلاس‌های غیرهم‌زمان. اما می‌توانند ببینند چه چیزی ارسال می‌شود، به بازخورد چطور پاسخ داده می‌شود، و آیا رفتار در طول زمان تغییر می‌کند یا نه. همین داده‌ها برای ما کافی است.

بازتولید یک مهارت است، اما باید توسط خود فرد نشان داده شود

در یک کلاس شیمی، دانش‌آموز باید بتواند یک معادله شیمیایی را بازنویسی کند. این فقط حفظ‌کردن نیست؛ دقت است. این یک مهارت است. اگر دانش‌آموز تمرین کند و به‌درستی اجرا کند، داریم یک رفتار یادگرفته‌شده را مشاهده می‌کنیم.

اما اگر دانش‌آموز از ChatGPT برای تولید پاسخ استفاده کند و بدون هیچ تعاملی آن را در سامانه آموزشی (مثل Canvas) قرار دهد، او همچنان در حال یادگیری است — فقط نه آنچه ما در نظر داشتیم.

او یاد گرفته که محیط، انجام دادن را پاداش می‌دهد، نه تسلط داشتن را.

و این شکست دانش‌آموز نیست — این اشکال در طراحی ماست.

رفتار هر دانش‌آموز یک فرصت یادگیری است.

رفتارگرایی دانش‌آموز را مقصر نمی‌داند، بلکه می‌پرسد: چه چیزی را تقویت کردیم؟

و اگر از پاسخ خوش‌مان نمی‌آید، وظیفه داریم «وظیفه» را تغییر دهیم؛ محیط را اصلاح کنیم.

هوش مصنوعی مشکل نیست؛ بخشی از محیط است

رفتارگرایی با ابزارها مخالفتی ندارد. بلکه می‌پرسد:

آیا این ابزار دارد به شکل‌گیری رفتار جدید کمک می‌کند یا جایگزین نیاز به آن رفتار شده؟

دانش‌آموزانی که از ChatGPT برای بازنویسی ایده‌ها، بررسی منطق یا بهبود استدلال‌های خود استفاده می‌کنند، ممکن است در حال یادگیری عمیق باشند.

این کارها با رفتارهای قابل مشاهده در طبقه‌بندی بلوم هماهنگ‌اند: به‌کار بردن، تحلیل، ارزیابی.

اما یادگیری فقط زمانی اتفاق می‌افتد که تعامل دانش‌آموز با ابزار، عملکرد خودش را در طول زمان تغییر دهد.

مشکل این نیست که ChatGPT می‌تواند پاسخ تولید کند.

مشکل زمانی است که تکلیف ما چیزی بیشتر از این نخواهد.

اگر فعالیت آن‌قدر قابل پیش‌بینی است که یک چت‌بات بدون هیچ سازگاری انسانی آن را انجام دهد، ما یادگیری دانش‌آموز را مشاهده نمی‌کنیم — فقط واگذاری وظیفه را می‌بینیم.

و باز هم: این تقصیر دانش‌آموز نیست — تقصیر ماست.

رفتار هر دانش‌آموز معتبر است. قابل مشاهده است. داده است.

اگر نتیجه متفاوتی می‌خواهیم، باید شرایط متفاوتی فراهم کنیم.

رفتارگرایی به استادان قدرت می‌دهد — حتی در عصر هوش مصنوعی

رفتارگرایی به استادان قدرت می‌دهد — حتی در عصر هوش مصنوعی

رفتارگرایی به استادان قدرت می‌دهد — حتی در عصر هوش مصنوعی

رفتارگرایی فرض نمی‌کند که می‌توانیم ذهن دانش‌آموز را ببینیم.

بلکه فرض می‌کند می‌توانیم رفتار او را ببینیم، و براساس آن آموزش را تنظیم کنیم تا نتایج بهتر شود.

این محدودیت نیست — بلکه دعوتی است به طراحی محیطی که عملکرد معنادار تولید کند.

مثلاً دانشمندان علوم پایه، از فیزیکدان‌ها تا زیست‌شناسان، با اشتیاق از ابزارهای پیشرفته برای پیشرفت استفاده می‌کنند. هیچ‌کس نمی‌پرسد که آیا تلسکوپ یا شتاب‌دهنده ذرات، صداقت علمی را زیر سؤال می‌برد.
بلکه می‌پرسند: این ابزار چطور می‌تواند ما را توانمندتر کند؟

پس چرا ChatGPT باید در آموزش مشکوک به نظر برسد؟

این هم فقط یک ابزار است. مثل هر ابزار علمی دیگر، می‌تواند روشن‌گر باشد یا گمراه‌کننده — بسته به اینکه چگونه استفاده شود.

رفتارگرایی استفاده از هوش مصنوعی را رد نمی‌کند.

تا زمانی که آن ابزار به شکل‌گیری رفتاری کمک کند که با مهارت‌های مورد انتظار ما هماهنگ است — تحلیل، ارزیابی، خلق — از آن استقبال می‌کند.

این‌ها فقط «استاندارد» نیستند، بلکه توصیف رفتارها هستند.

و زمانی معنا پیدا می‌کنند که خود دانش‌آموز آن‌ها را نشان دهد — نه ابزار.

در کلاس‌های غیرهم‌زمان، ممکن است رفتار دانش‌آموز را به‌صورت زنده نبینیم، اما می‌توانیم:

از آن‌ها بخواهیم روند تصمیم‌گیری خود را توضیح دهند

فعالیت‌هایی طراحی کنیم که نیازمند شرح تغییر یا انتخاب باشند

بازخوردی ارائه کنیم که پاسخ بعدی آن‌ها را تغییر دهد

سناریوهای ناآشنا بسپاریم تا «انتقال یادگیری» را بسنجیم، نه تکرار را

رفتارگرایی این وضوح را به ما می‌دهد:

اگر رفتار تغییر کرد، یادگیری رخ داده. اگر نکرد، تقصیر دانش‌آموز نیست — ما باید محیط را بازنگری کنیم.

سخن پایانی: رفتار، نه باور

قدرت رفتارگرایی در آموزش — به‌ویژه در این دوران — این است که تغییر قابل مشاهده را در مرکز قرار می‌دهد.

ما را به‌جای ذهن‌خوانی، بر عملکرد متمرکز می‌کند؛ به‌جای اطاعت، بر شایستگی.

در دنیایی که هوش مصنوعی می‌تواند محتوا تولید کند، دیگر نباید بپرسیم «چه کسی این را نوشته؟»

باید بپرسیم:

چه کسی از آن یاد گرفته؟

و این را فقط عملکرد دانش‌آموز به ما نشان می‌دهد.

در عصر هوش مصنوعی، به‌ویژه با حضور ابزارهایی مانند ChatGPT، نقش معلم و طراحی آموزشی نباید بر پایه‌ی تولید پاسخ‌های صحیح باقی بماند، بلکه باید بر مشاهده و تقویت تغییر رفتار یادگیرنده متمرکز شود. رفتارگرایی به ما یادآوری می‌کند که یادگیری یعنی تغییر در عملکرد قابل مشاهده، نه صرفاً تکمیل یک وظیفه.

اگر دانش‌آموزان از هوش مصنوعی برای انجام تکالیف استفاده می‌کنند، این لزوماً نشانه‌ی تقلب یا ضعف آن‌ها نیست، بلکه ممکن است نشان دهد طراحی ما بر «انجام دادن» تمرکز داشته، نه بر «یاد گرفتن». به جای سرزنش دانش‌آموز، باید محیط و تکالیف را بازطراحی کنیم تا مهارت‌های واقعی مانند تحلیل، ارزیابی و خلق را تقویت کنند.

در نهایت، هوش مصنوعی تهدیدی برای آموزش نیست، بلکه فرصتی برای بازتعریف فرآیند یادگیری است. وظیفه‌ی آموزش امروز این است که ابزارهای جدید را در خدمت رشد دانش‌آموز قرار دهد، نه اینکه صرفاً به آن‌ها به چشم عامل اخلال نگاه کند. معیار اصلی موفقیت، تغییری است که در رفتار دانش‌آموزان مشاهده می‌شود.

پایان/*

منبع : اندیشه معاصر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا